پيام
+
*مي خواهم يک قصه بگويم....قصه حوا...قصه آدم....قصه سيبي که از آنوري قسمت نشده است...يعني کسي نيامده است چاقو را روي استواي بي عدالتي سيب ها بگذارد و آنها را از شکم دو نيمه کند اما نمي دانم چرا سيب ها وقتي غل مي خورند- طبق قانون چندم نيوتن- کمي کج مي ايستند...ادامه در نظرات-->*

مهران حداد
92/11/12
رضوان بانو...
*قصه من،قصه من است...قصه مني که هنوز نمي داند چرا مرد، هميشه يک حرف بيشتر از زن دارد... يک حرف حساب شايد...مثل يک منهاي بي نهايت يا چيزي شبيه همين معادله مجعول... با اين حال هنوز زن متهم به حرفه حرافي است آنقدر که يادش مي رود روزي براي احقاق حقوق خود لب به سخن گشوده است*
رضوان بانو...
@};-
.:. ميثاقي نــو .:.
سلام پرنيا جونم.. حالت چطوره؟
رضوان بانو...
سلاااااااااااااااااااااااااااااام خوبي؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داشتم الان خصوصي ميدادم برات.دلم برات تنگ شده کجايي تو اخه؟:(
رضوان بانو...
@};-
سرزمين افتاب
سلام
رضوان بانو...
سلام
* سميه *
سلام خانما
رضوان بانو...
بح سلام سميه خانم