هیچ وقت....
دوست نداشتم دست دلم رو شود.
یکبار شد
شهر به آتش کشیده شد
نمیدانم از کجا
فقط انگار
از زمین و آسمان
سنگ میبارید که ما به هم نرسیم
بیخیال شدیم
گفتیم باشد قسمت چیز دیگریست
اما
همین که تنها شدیم
تنها ماندیم
برای همین
هیچگاه دوست ندارم دست دلم رو شود
آدم ها
عجیب به محبت حساسیت دارند
درست مانند روز اول بهار
"رضوان بانو"
تاریخ : یکشنبه 93/5/5 | 5:23 عصر | نویسنده : انـــــار بـــــانـــو | نظر
دلم گرفته
از تمام حرف هایی که زدی
و مخاطبت من نبودم
و از تمام راه هایی که رفتی
و مقصدت من نبودم
و از....
نمیدانم امشب چه میخواهم
نمیدانم کجای این سرزمین آرامش من میشوی
نمیدانم کجای این قصه
کجای این دنیا
راه را اشتباه رفته ام
که دوری از تو تقاص من شده
به خدا
قافیه را باخته ام
از من نخواه که دلتنگت نباشم....
"رضوان بانو"
تاریخ : یکشنبه 93/5/5 | 5:19 عصر | نویسنده : انـــــار بـــــانـــو | نظر
میخواهم به خودم تلقین کنم
که مخاطب تمام نوشته هایت منم
عزیز دوست داشتنی ام
تنها من را بخوان...
"رضوان بانو"
تاریخ : یکشنبه 93/5/5 | 5:16 عصر | نویسنده : انـــــار بـــــانـــو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.