یه لـــــــــــــــــــــــحظه....
گوش کن....خـــــــــــدا....
جدیـــــــــــــــــــ میگم....
نه بچه بازیه....
نه ادا و اطوار....
تو این دنیا....!
حال خیلی ها اصلا خوب نیســـت!
(به حق این روزای عزیز)
یه دستی به زندگیشون بکشــــــــــــ!
کودکی در خیابان مانده....
سر همین چهار راه ها....
هر روز کودکی را می فروشد....
نه که خیال کنید گران....
نه....ارزان....
به جای عروسک فال به دست....
دنبال ماشین ها می دود...
مرا میشکند حزن نگاهش....
دلمان خوش است که می نویسیم....
و دیگران میخوانند....
و عده ای میگویند ...
آه...چه زیبا
و بعضی اشک میریزند...
و بعضی میخندند...
دلمان خوش است....
به لذت های کوتاه...!
به جهنم که نیستی....
مگر مغول ها یک قرن تمام حمله نکردند؟
مگر نگذشت؟
نبودن تو هم میگذرد...!
سخت است حرفت را نفهمند...
سخت تر این است که حرفت را اشتباهی بفهمند.
حالا میفهمم، که خدا چه زجری می کشد...
وقتی این همه آدم حرفش را نفهمیده اند، هیچ...
اشتباهی هم فهمیده اند...
پس از مرگ به خاطر دروغ هایمان مجازات می شویم
گفتند:خوبی؟
گفتیم خوبیم...!
آدم هرچقدر هم جدی و خشک باشه
وقتی یه بچه با تفنگ اسباب بازیش بهش شلیک میکنه
باید بمیره...!
خدایا....
مرا ببخش...
تورا میپرستم...
ولی هنوز از بت پرستی دست برنداشتم...
هنوز نتوانستم خود را به تو قانع کنم...
هر لحظه بتی میسازم
وتصورات خویش را میپرستم...
مرا ببخش.!
ابراهیم نیستم که میگذاری و میروی....
این آتش نبودنت برایم گلستان نخواهد شد....
دلم خوش نیست....
غمگینم...
کسی شاید نمی فهمد...
کسی شاید نمیداند...
کسی شاید نمیگیرد مرا از دست تنهایی...
تو میخوانی فقط شعری...
و زیر لب آهسته میگویی:
"عجب احساس زیبایی..."
توهم شاید نمیدانی...!
.: Weblog Themes By Pichak :.