اولین روز یادت هست؟باران می آمد غافلگیر شدیم چتر نداشتیم خندیدیم دویدیم
دومین روز بارانی را چطور؟پیش بینی کرده بودی چتر آورده بودی و من غافلگیر شدم
سعی کردی من خیس نشوم و شانه ی چپت خیس شده بود
سومین روز را چطور؟گفتی سرت درد میکند حوصله نداری...
برای اینکه سرما نخوری چتر را کاملا بالای سر خودت گرفتی و شانه ی راست من خیس شد
چند روز پیش را چطور؟با چتر اضافه آمدی و مجبور شدیم برای اینکه پین های چتر توی چشممان نرود دو قدم دورتر از هم راه برویم
فردا دیگر برای قدم زدن نمی آیم تنها برو...!
تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 3:1 عصر | نویسنده : انـــــار بـــــانـــو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.