گفتند کلاغ شادمان گفتم پر/گفتند کبوترانمان گفتم پر
گفتند خودت به اوج اندیشیدم/درحسرت رنگ آسمان گفتم پر
گفتند مگر پرنده ای خندیدم/گفتند تو باختی و من رنجیدم
دربازی کودکان فریبم دادند/احساس بزرگ پر زدن را چیدم
آن روز به خاک آشنایم کردند/از نغمه پرواز جدایم کردند
آن باور آسمانی از یادم رفت/در پهنه این زمین رهایم کردند
حالا همه عزم پر گرفتن دارند/دستان مرا دوباره می آزارند
همراه نگاه مات و بی باور من/از روی زمین به آسمان میبارند
گفتند پرنده گریه ام را دیدند/دیوانه ی خاک بودم وفهمیدند
گفتم که نمی پرم نگاهم کردند/بربازی اشتباه من خندیدند...
تاریخ : یکشنبه 91/9/26 | 10:9 عصر | نویسنده : انـــــار بـــــانـــو | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.